پارت هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۷۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه

نمی دونم با دیدنش باید از خوش‌حالی جیغ بکشم یا نه از اینکه با نقشه ی دوستش سامان پام به اینجا کشیده شده گریه کنم.مات و مبهوت بهش چشم می دوزم و در آخر سر سوز دلم زیاد و اشک از چشم هام روون می‌شه.اون‌ هم از دیدنم دقیقا همینجور متحیره و هیچ کاری نمی کنه جزخیره شدن.ناباور سر تکون‌ می دم و باران تند تر به روی موهام‌ می‌شینه.با گریه دوون ازش دور می‌شم تا به ماشین برسم بارون اما از من سرعتش تند

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سمانه

    ۴۲ ساله 00

    واقعا که از دست این داوود حرصم میگیره واقعا چطور میتونه ادعای عاشقی داشته باشه در حالی که هیچ اعتمادی به افسون نداره و اصلا به حرف های اون گوش نداده و بدون دلیل محکومش کرده

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    داوود دوستش داره اما برای داوود هر چقدر هم اعتماد کنه یه نقطه‌ی سیاه به اسم خیانت گوشه‌ی ذهنش حک شده متاسفانه که هر تز کاهی خپد نمایی می کنه

    ۳ ماه پیش
  • م

    00

    ای بابا امان از دست داوود😒

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    پیرمون کرد🤣🤣

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    00

    💙💙💙💙💙

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.